نویسنده در پی یافتن یادداشتهای اشکان، پا به خانهی مادرش میگذارد و در آنجا به یادداشتی برمیخورد که دربارهی زندگی مردی است به اسم بهمن که سالها پیش با زن و دو بچهاش در خانهای در شرق تهران زندگی میکردهاند.
نویسنده در تلاش برای پیدا کردن یادداشتهای بیشتر، نشانی خانة نامزد اشکان، ریتا، را بهدست میآورد، اما درست لحظهای به آنجا میرسد که او در حال تبدیل شدن به خونآشام است. نریمان که پس از ناپدید شدن اشکان با او نامزد کرده بوده، و فکر میکند هنوز میشود ریتا را درمان کرد، برای نویسنده از راونپزشکی حرف میزند که بیماران لاعلاج را معالجه میکند و از نویسنده میخواهد نشانی خانهی خونآشامها را در اختیارش بگذارد، اما نویسنده حاضر به این کار نیست.
کتب دیگر سیامک گلشیری
کتب دیگر انتشارات افق
کتب مرتبط

