
حاء سین نون

رقعی

۱۶۳

۱۴۰۱

۹۷۸۹۶۴۳۳۷۷۲۵۰
معرفی:
کتاب حاء. سین. نون یکی از آثار سید علی شجاعی است که به زندگی نخستین فرزند امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) و دومین امام شیعیان را برای ما تعریف میکند. کتاب حاء. سین. نون در بیست و پنجمین دوره جایزه کتاب فصل به عنوان اثر برگزیده در حوزه رمان انتخاب شده است. کتاب حاء. سین. نون زندگی امام حسن مجتبی (ع) را از زمانی که حضرت علی (ع) به شهادت رسید و خلافت او آغاز شد تا روز شهادت ایشان را برای ما به تصویر میکشد. موضوع صلح محور اصلی این کتاب است. سید علی شجاعی در کتاب حاء. سین. نون با رفت و برگشتهای راوی بین دو جبهه امام و معاویه و بازسازی و بازیابی اهداف، شخصیت معاویه، تصویری جدید از صلح امام به مخاطبانش نشان میدهد. سید علی شجاعی در این کتاب به روایت و بررسی 11 سال آخر زندگی امام حسن مجتبی (ع) که شامل ایام صلح و سپس شهادت ایشان است، پرداخته است. او با توضیح دادن شخصیت حضرت و رفتارشان در برابر مکر معاویه، سعی کرده تا کمی از اسرار پنهان و پوشیدهی انتخابهای امام را برای ما آشکار کند. درباره تاریخ اسلام با موضوعیت ائمه و اهل بیت نوشتن، با وجود اینکه جذابیتهایی دارد اما در کل کار سخت و دشواری است؛ بهخصوص نحوه شخصیتپردازی و یا زمانی که نویسنده سعی میکند از تخیل خودش، برای پربارتر شدن داستان استفاده کند. در این شرایط نوشتن چنین داستانی تبدیل میشود به راه رفتن روی لبهی باریکی که هر لحظه امکان دارد از روی آن لیز بخورید و درصورت عدم توجه میتواند باعث بهوجود آمدن حاشیههایی شود که کل کار نویسنده را نیز زیر سؤال ببرد. مهمترین ویژگی کتاب حاء. سین. نون به سلامت جستن از روی همان لبۀ تیزی است. نامگذاری زیبا و خلاقانه این رمان نیز یکی دیگر از ویژگیهای قابل توجه این کتاب است. این اثر دربارهی یکی از پیچیدهترین وقایع اسلام است که باتوجه به شرایط غیرعادی امام حسن مجتبی (ع) و پیام صلح ایشان با یکی از بدنامترین خلیفههای اسلام، با تحلیلهای گوناگون و اظهار نظرهای متناقض، همراه بوده که همه اینها اشاره به حساسیت زیاد این موضوع برای نوشتن رمان دارد.
گزیده کتاب:
- سالهاست که مرده اما… اما نامش را تا کنار نام خدا بالا برد…
آه بلندی میکشد:
- عجب همتی داشتی محمد! که اکنون هر روز بر سر مأذنهها، نامت را بعد الله فریاد میزنند.
برایش قدری شراب میریزم:
- گلو تازه کن که شراب خرمای حجاز است. حکم نوشدارو دارد، بر مرده بریزی جان میگیرد…
خودم هم جامی برمی دارم:
- خودت را خسته چه لاطائلاتی میکنی معاویه! اصلاً روزی هزار بار بر سر مأذنهها نامش را فریاد کنند، اصلاً بگو پیش از نام خدا بخوانند، من و تو را چه زیانی میرسد؟ به ازای هر اذان که سکهای از خزانه شام کم نمیشود یا کنیزی از آغوش مان یا بلادی از حکمرانی مان یا… چه میدانم، ضرری نمیکنیم از دین محمد.
جام را یک نفس مینوشم:
- البته که برای ما یکسر سود بوده این حکایت .
معاویه خلط دهانش را جایی کنار تخت میاندازد:
- یا تو پسر ابوسفیان نیستی یا من؛ که انقدر نمیفهمی و اسباب حماقت علم میکنی…