آسمان آبی شب
معرفی:
«آسمان آبی شب» نام داستان بلندی با حال و هوای سیاسی- مذهبی از عباس قاضی زاده (-۱۳۶۶) است. داستان درباره آشنایی پسری مسیحی (یوسف) با دختری مسلمان (روجا) است. این دو تصمیم به ازدواج با یکدیگر دارند و برای این منظور یوسف باید اسلام را بپذیرد و به همین خاطر تصمیم میگیرد که با آن آشنا شود. در این مسیر او با پنج نوع از اسلامی که در جامعه رایج بوده آشنا میشود و به دنبال اسلام واقعی است که سرگذشت او به حادثه سال ۶۰ در شهر آمل گره میخورد. قاضیزاده درباره انگیزهاش از نوشتن این رمان می گوید: «نوشتن این داستان با دو انگیزه انجام شد، نخست با هدف یادآوری ماجرای ششم بهمن ماه سال ۶۰ و حمله نیروهای ضدانقلاب به شهر آمل که تا پیش از این در قالب داستان کسی به آن نپرداخته بود و تنها در این چند سال چند اثر سینمایی را دیدم که بدون اینکه به این واقعه پرداخته باشند، در حاشیه آن روایتی داشتند. دوم، مسأله دینداری و اسلامی بود که این روزها در جامعه ما در حال مطرح شدن است. به واقع ما بعد از انقلاب در میان برخی از مسئولان و مردم شاهد رویش نوعی تازه از اسلام هستیم که زاده دست خود ماست. یعنی جایی که حس میکنیم نفعی از اسلام نمیبریم چیزی جدای از آن خلق میکنیم و به اسم اسلام به کار میبریم. من سعی کردم با نوشتن این داستان به این مساله ورود و انتقادی داشته باشم».
گزیده متن:
اگر همهچیز خوب پیشمیرفت شاید الان سرخوش و شاد و کیفور از خانهی معشوقه بیرون میآمد و روی ابرها قدم برمیداشت... ولی حالا چه؟... لبهایش را بین دندانهای سخت و سنگی گذاشته و با بیرحمی تمام فشار میدهد... خون را در دهانش مزه مزه میکند... خودش را مقصر این فاجعه میداند... با خودش فکر میکند شاید اگر از همان ابتدا، به همه مرام و مسلکش را گفته بود الان کار به اینجا نمیرسید و چنین آبروریزیای به بار نمیآمد؛ اما نه... این فقط یک جلسه برای آشنایی بود... دلیلی وجود نداشت تا کسی در آن از دین و آیین حرف بزند... تازه، او از کجا میدانست که قرار است بر سر یک چنین موضوعی المشنگه راه بیفتد؟