معرفی کتاب کی می تونه به جز تو برمودا باشه
کتاب «کی می تونه به جز تو برمودا باشه» نوشتهٔ علی آرمین در نشر مهرستان چاپ شده است. علی آرمین در نگارش این داستان تلاش کرده تا غرور و جاهطلبیهای یک نوجوان جسور را به مخاطبش نشان دهد. جلیل نوجوانی است که برای خواستههایش همت و تلاش دارد و محدودیتها را کنار میزند اما شرایط همیشه آنطور که تصور میکند پیش نمیرود.کی می تونه به جز تو برمودا باشه روایتگر زندگی نوجوانی به نام جلیل است که بهخاطر موفقیتهایش احساس غرور میکند. او اکثر کوههای اطراف را فتح کرده و در مسابقهای تفنگ برنو را صاحب شده و حالا فکر میکند هرآنچه را اراده کند میتواند به دست بیاورد. موفقیت او سبب میشود در جمع دوستانش برای آشنایی و بهدستآوردن دختری به نام دنیا شرطبندی کند. اما دنیا، به این راحتیها دستیافتنی نیست و تجربۀ پسرهای دیگر همین را تأیید میکند. بههرحال، جلیل تمام تلاش خودش را میکند تا شرط را نبازد و در این مسیر اتفاقهایی برای او میافتد.
بخشی از کتاب کی می تونه به جز تو برمودا باشه
«نفس عمیقی میکشم. خنکای هوا، همراه با بوی گلهای ارغوانی درختان لیموترش وارد بینیام میشود و حال خرابم را کَمکی جا میآورد. موسیقی همچنان به راه است و ماه، از لابهلای شاخههای کشیدۀ نخلها سرک میکشد و سایۀ پسرهایی را که با آهنگ عبدو کولی به وجد آمدهاند کشدار کرده است. سایهها روی زمین کنارم میرقصند و من به آنها توجهی نمیکنم. نمیتوانستم در جمعشان باشم. دلم گرفته بود. بعضی وقتها این حالت سراغم میآید. گاهی نمیدانم دلیلش چیست؛ ولی همین قدر میفهمم که حوصلۀ جمع را ندارم: هرچند جمع دوستان و رفقایم باشد و هرچند بخواهند رقص و پایکوبی کنند. دلیلهای مختلفی دارم که میتوانند دلگیرم کنند. دوست دارم خانوادۀ درستوحسابیای داشته باشم که تحویلم بگیرند، مادری داشته باشم که وقتی قدری دیر به خانه میروم، بگوید: «دی، تا ایسه کجا بیدی؟ دلم هزار راه رفت» یا پدری که از او مردانگی و چگونه ابهتداشتن را یاد بگیرم. ولی حیف که مادرم را سالها پیش از دست دادهام و پدرم مردی نیست که بتواند الگویم باشد. اما امشب، دلیل افسردگیام چیز دیگری است. به خواب دیشبم فکر میکنم. خواب عجیبی بود. خواب دیدم در هوایی طوفانی، سوار بر قایقی شدهام و دختری زیبا که تاجی زرین بر سر داشت، همراه من است. خواستم دستش را بگیرم که هوا خراب و خرابتر شد و طوفان، افسار قایق را کشید و آن را به دل تاریکی و مهی غلیظ و رعدوبرقهایی هولناک برد. نفسکشیدن برایم سخت و سختتر شد. قایق به تلاطم افتاد.»