حمیدرضا فراهانی در این کتاب هربخش از روایتش را با سلام بر سردار شروع می کند. گویی نوشته هایش خطاب به خود اوست. سرداری که باید محتوای کتاب را می دیده و تایید می کرده است اما درست روزی که حاج قاسم قرار بود محتوای کتاب را بررسی کند، خبر شهادتش به گوش فرمانده می رسد.
فراهانی در این کتاب سعی کرده روایات حضور خودش را هم در جبهه، خطاب به حاج قاسم بنویسد و این شیوه جالبی است که ابداع کرده و باعث شده بین مخاطب، راوی و سردار سلیمانی احساسی همسان ایجاد شود.
گزیده متن:
از من درباره خودم سوال کرد.
گفتم:
- رزمنده بوده و عملیات دیده ام، مربی تاکتیک هم هستم و حالا راوی شده ام.
گل از گلش شکفت؛ بعدها علت این شوقش را فهمیده ام. برداشتی ناقص از راویان در چشم فرمانده هان و بچه های عملیاتی وجود داشت، آن ها راویان را پاسدارهای قلم به دستی می دانستند که تخصصشان تنها خواندن و نوشتن است؛ آدمهایی که زیاد هم اهل جنگ نیستند، اما بیشتر بچه های راوی از یگان های رزمی آمده و قلم به دست گرفته بودند. حاج قاسم آن روز با شوقی که در رفتارش محسوس بود به من فهماند که از «راوی زرمنده» خوشش می آید.