مالک زمان
نظر کاربران
امتیاز به کتاب
۲۵,۰۰۰ تومان
پالتویی
۱۲۰
۵
1402
۹۷۸۶۲۲۷۱۶۹۱۳۳

معرفی کتاب مالک زمان

کتاب مالک زمان را گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر کرده است. این کتاب داستان‌هایی برگرفته از سخنان امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر و خاطرات سرباز اسلام حاج قاسم سلیمانی است.

سخنان مولا در فراق مالک را تاریخ به خاطر دارد. آنچنان مالک را توصیف می‌کرد که گویی هیچ سرداری با این پیر میدان‌دیده مقایسه نمی‌شود. مولای متقیان در وصف او عباراتی بیان کردکه مقام و مرتبه‌اش را در پیشگاه معصومین: مشخص می‌سازد.

اول مظلوم عالم در بیانات متعدد خود به تمام آزادگان تاریخ فهماند که هرکس می‌خواهد راه درست بندگی و انسانیت و در عین‌حال حکومت را بشناسد، مالک اشتر نخعی را الگوی خود قرار دهد.

اما مالک کسی است که بیش از سایر مردان کوفه، راز دار خلوت‌های امام خود شد. او تا آنجا در خدمت مولایش پیش رفت که امام در وصفش فرمود: مالک برای من، مثل علی (ع) است برای پیامبر (ص).

این کتاب روایت‌هایی است از مالک اشتر و شهید قاسم سلیمانی که نقشش برای رهبری و نظام مانند مالک بود.

گزیده کتاب مالک زمان

سردار سپاه علی (ع) مالک اشتر نخعی بود، پس از هجده ماه مجاهدت و جنگ، چیزی نمانده بود تا سر از تن معاویه بردارد. مالک و سپاهش شمشیر زنان به سمت خیمهٔ معاویه می‌رفتند.

چند قدمی به خیمه نمانده بود که معاویه به سمت عمروعاص دوید و به او گفت: تو را به خدا فکری کن، اگر کاری نکنی تا چند دقیقه دیگر هر دوی ما به دست مالک کشته می‌شویم.

عمروعاص خنده‌ای کرد و با دستانش اشاره به نیزه‌هایی کرد که قرآن سرش نهاده شده بود! اوگفت تا چند دقیقه دیگر، جماعت ساده‌لوح را می‌بینی که به مالک دستور می‌دهند به عقب برگرد.

مالک همچنان در حال نبرد و پیش روی بود که پیک مولا به او رسید؛ اسب را رها کرد و فریاد زد: ای مالک، دست از جنگ بردار مولا تو را احضار کرده.

مالک نگاهی به او انداخت و جنگ را رها کرد. با عصبانیت پرسید: چه شده که مولا مرا از جنگ باز می‌دارد؟

پیک با انگشتان دستش نیزه‌ها را نشان داد و گفت: جماعت ساده‌لوح، بر روی علی (ع) شمشیر کشیده‌اند و از او خواسته‌اند تو را از جنگ منع کند، آن‌ها می‌گویند: این جنگ برادر کشی است و ما در این چند ماه اشتباه کرده‌ایم.

مالک از عصبانیت شمشیرش را به زمین انداخت و گفت: چند قدم دیگر با معاویه فاصله داشتم. چرا این گونه شد؟

پیک گفت: نمی‌دانم هر طور می‌توانی خودت را به عقب برسان.

اما در خیمه علی (ع) ساده لوحان و جاهلان بر روی علی (ع) شمشیر کشیده و می‌گفتند: یا مالک را به عقب باز می‌گردانی یا همین جا تو را گردن می‌زنیم! هر چه مولا به آن‌ها گفت که اندکی صبر کنید، این‌ها فریب دشمن است... اما آن‌ها کران و کورانی بودند که روی حماقتشان اصرار داشتند.

مالک با یارانش به سمت علی (ع) بازگشتند. وقتی مردم ساده‌لوح، مالک را دیدند شمشیر از روی علی (ع) غلاف کردند، مالک از اسب پیاده شد و به سمت آن‌ها فریاد زد:

ای مردم حیله معاویه و عمروعاص شما را نفریبد. این‌ها فریب دشمن است، آن‌ها این جنگ را برادر کشی نشان دادند تا شما از جنگ دست بردارید، تا کشتن ام الفساد معاویه چیزی نمانده، با من دوباره همراهی کنید تا او را بکشیم.

اما انگار گوش شنوایی نبود که حرف‌های مالک را بشنود، مالک محزون و ماتم دیده، وارد خیمه شد و خدمت مولا آمد.

دو زانوی ادب را مقابلش بر زمین نهاد، او می‌دانست اگر این جنگ به پیروزی برسد چه نتایج خوبی بر جا می‌گذارد، اما کار از کار گذشته بود، او ولایت علی (ع) را داشت و بدون اذن مولایش حرکتی نمی‌کرد.

برای همین است که حضرت درباره شخصیت مالک فرمود: «مالک، اما چه کسی است مالک؟! به خدا سوگند اگر کوه بود یگانه بود، اگر سنگ بود سرسخت و محکم بود. هیچ مَرکبی نمی‌توانست از کوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده‌ای به قلهٔ آن راه نمی‌یافت۳.»

کتب دیگر گروه شهید ابراهیم هادی
کتب دیگر انتشارات شهید ابراهیم هادی
کتب مرتبط
ما رادر شبکه های اجتماعی دنبال کنید