ابژه لاو
معرفی کتاب ابژه لاو
کتاب «ابژه لاو» نوشتهٔ مریم راهی در انتشارات کتاب نیستان چاپ شده است. «اُبژه لاو» مجموعهای از چند داستان کوتاه است که از بعد روانشناسی و فلسفی به ابعاد عشق پرداخته است. داستان کتاب «اُبژه لاو» با یک مقدمه که بر گرفته از حدیثی از «امام موسی کاظم (ع)» است آغاز میشود، البته حدیثی که با چهرهای متفاوت در کتاب جای داده شده، برای این منظور حدیث را بازسازی و بازنویسی کرده و آن را در قالب یک داستانک دو صفحهای در ابتدای کتاب قرار دادهام. این مقدمه خط اصلی داستان کتاب را برای مخاطب روشن کرده و بستر را برای سوق دادن خواننده جهت ادامه مطالعه کتاب فراهم کرده است.عشق با چهرهای متفاوت بروز میکند و بر اساس عملکرد افراد نتایج و بازخوردهای متفاوتی را به بار میآورد، در کتاب «اُبژه لاو» گاهی عشقهایی میبینیم که پاک و ارزشمند هستند و گاهی عشقی میبینیم که نشان از سرگردانی دارد.
این داستانها نشان میدهد زنها و مردها پسران و دختران روزی در شرایطی قرار میگیرند که مجبور هستند بر اساس آن تصمیمی را اتخاذ کنند، حال اینکه این تصمیم درست باشد و یا نادرست موضوعی است که کتاب به آن پرداخته، حتی در بخشهایی توجه به این مهم که افراد برای تصمیمهای غلط خود توجیههای فراوانی دارند که از نگاه آنان موجه بوده، اما نتایج مناسبی را در بر ندارد را بیان کرده است.
گزیده کتاب:
شما اهل مازندران هستی، درسته؟
درست بود، اما این را کسی نمیدانست و حتی خودم هم خیلی وقتها فراموش میکردم که پدر و مادرم اصالتاً شمالی بودهاند و هر دو از بچگی کوچ کردهاند به تهران. دخترعمو پسرعمو بودند. از دختر پرسیدم با من چهکار دارد؟ مرا از کجا میشناسد؟ چرا شمارهاش نیفتاده روی صفحهٔ گوشی من؟ بیاعتنا به سؤالهایم گفت:
- اگر از من بپرسی، میگم هنوز وقتش نبود. اما خب اتفاق افتاد. اون هم درست موقعی که داشت همهچی خوب میشد. نمیدونم گناهم چی بود. عمهای داشتم که سرنوشتش همین شد؛ تا اون موقع که سختی میکشید سُر و مُر و گنده داشت میچرخید، اما به محض اینکه زندگیش از آب و گل دراومد و وقتش شد یه نفس راحت بکشه، افتاد و مرد. سنی هم نداشت، فقط چهل سالش بود. من هم تو بداقبالی کشیده بودم به عمهم. البته که این بداقبالیِ من عین خوشاقبالی بود، اما خب زنده بودن هم خودش نعمت بزرگیه. شما که زندهای حتماً قبول داری دیگه، بله؟